استفاده‌کننده‌ی گرامی

این پایگاه اینترنتی برای گرد‌آوری اصطلاح‌های زبان فارسی و دری (فارسیِ رایج در افغانستان) بنیان‌گذاری شده است. برای هر اصطلاح:

- معنی یا معنی‌های آن و

- یک یا چند مثال داده می‌شود و

- تلاش می‌شود چگونگی پیدایش و دگرگونی آن پژوهش و ثبت شود.

شما می‌توانید

اصطلاح موردنظر خود را میان آنهایی که تاکنون وارد شده‌اند، بیابید.

برای این کار کلیدواژه (مدخل) یا یکی از واژه‌های تعیین‌کننده‌ی اصطلاح موردنظر خود را در بخش جستجو بنویسید و دستور جستجو بدهید.

اما شما می‌توانید با

- پیشنهادِ اصطلاح‌های تازه،

- پیشنهادِ تکمیل و اصلاحِ اصطلاح‌های موجود و

- نظرهای اصلاحی و تکمیلی خود

این فرهنگ را پربار‌تر و به بهتر شدن این پایگاه یاری کنید.

بهترین شیوه برای همکاری با پایگاه، نام‌نویسی در آن است .

لطفا پیش از پیشنهاد اصطلاح تازه، با استفاده از بخش جستجو مطمئن شوید که آن اصط. در فرهنگ موجود نیست.

پیشنهادهای داده‌شده پس از بررسی در فرهنگ وارد می‌شوند و در معرض استفاده‌ی همگان قرار می‌گیرند.

توضیح مثال معنی اصطلاح

همین‌که درباره‌ی اقدس خانم پرسید، فهمیدم که صابونش به جامه‌ی این بیچاره هم خورده.

زیان کسی به دیگری رسیدن

صابون کسی به تن/ جامه‌ی دیگری خوردن

باید صاف‌وپوست‌کنده به شما بگویم که پولی دربین نیست. آن مرحوم همه را از لوله‌ی وافور رد کرد و برای ما چیزی جز بدهی باقی نگذاشت.

صریح؛ بی پرده؛ آشکار

صاف‌وپوست‌کنده؛

صاف و پوست‌کنده

باش تا صبح دولتت بدمد.

کاین هنوز از نتایج سحر است 

(انوری)

کامروا شدن؛ اقبال یافتن

صبح دولت [کسی] دمیدن (ادبی؛ قدیم)

آقایان، صحبت بر سر دگرگونی  بنیادی نظام فاسد اداری است و نه اصلاح جزئیات و بزک کردن آن.

مطرح بودن چیزی

صحبت بر سر چیزی بودن

ابتدا گوشه‌ای نشسته بود و حرفی نمی‌زد، اما همین‌که از رابطه‌اش با عروسش پرسیدم، سرِ صحبتش باز شد.

آغاز به گفتگو کردن درباره‌ی چیزی

سرِ صحبت کسی باز شدن

هرچه تلاش کردم تا شاید سر صحبت را او باز کنم فایده‌ای نداشت.

با استفاده از موقعیتی/ به‌بهانه‌ای  گفتگو [با کسی] را آغاز کردن

سر صحبت را [با کسی] باز کردن

صحبت‌شان حسابی گل انداخته بود، از هر دری می‌گفتند و به‌نظر می‌رسید که خیال پایان دادن به حرف‌ها را ندارند.

گفتگوی کسی با دیگری گرم شدن/ ادامه یافتن

صحبت کسی با دیگری گل کردن/ گل انداختن/ کُرک انداختن

این‌ها دیگر واقعا بی‌شرمی را از حد گذرانده‌اند. باز هم صد رحمت به کفن‌دزد اولی.

هنگامی گفته می‌شود که چیزی در مقام مقایسه از چیز دیگر به‌مراتب بهتر باشد.

صد رحمت به کسی/ چیزی

«غاز» در دوران قاجار واحد پولی معادل نیم‌شاهی بوده که به‌دلیل کم‌ارزش بودنش ‌معنی عام پول بسیار کم و ناچیز را یافته و پس از منسوخ شدن آن واحد، به‌همین معنی در چند اصط. باقی مانده است ازجمله گفته می‌شود: "... یک غاز هم نمی‌ارزد."

1- این حرف‌های صدتایک‌غاز را کنار بگذارید، اینها هیچ نتیجه‌ای ندارند، جز وقت تلف کردن.

2- درس بخونم که چی؟ که آخرش برم مثل بابام کارمند بشم و یک‌عمر قلم صدتایه‌غاز بزنم و همیشه هَشتَم گروی نُهَم باشه؟

1- چیز بی‌ارزش

2- کاری که برای شخص چیزی به‌بار نیاورد/ دست‌مزد قابل‌توجهی نداشته باشد

صدتایک‌غاز؛

صدمن‌یک‌غاز

- خوردند و بردند و صدایش را هم درنیاوردند.

- تو رو خدا صداشو درنیار، اگه آقاجون بفهمه پدرمو درمی‌آره.

رازی را فاش نکردن؛ درباره‌ی چیزی حرف نزدن

صدای چیزی را درنیاوردن

- خانوم صدای منو درنیار، بذار آرامش داشته باشیم.

- نمی‌دانم با این نیم‌وجبی چه کنم، همین‌که پایم را از اتاق بیرون می‌گذارم، صدای بقیه‌ی بچه‌ها را درمی‌آورد.

کسی را آزار دادن و باعث اعتراض کردن او شدن

صدای کسی را درآوردن

- صداتو ببر، اینجا جای عربده‌کشی نیست.

- تا مردم محله از ما شکایت نکرده‌اند، صدای این رادیو را ببر.

کسی را ساکت کردن؛ صدای چیزی را قطع کردن

صدای کسی/ چیزی را بریدن

مثل اینکه تو صدات از جای گرم درمی‌آد؛ ما چه‌طور می‌تونیم مسافرت بریم؟ من برای همین زندگی سگی مجبورم از صبح تا شب جون بکنم.

کنایه از مرفه/ بی‌خبر از مشکلات و نگرانی‌های دیگران بودن

صدای کسی از جای گرم درآمدن

یک عده روضه‌خوان و دعانویس و انواع طفیلی‌های دیگر هم از صدقه‌ی سر آن امامزاده و سادگی مردم نان می‌خوردند.

به‌خاطر وجود کسی/ چیزی [سود بردن/ بهره‌مند شدن]

از صدقه‌ی سر کسی/ چیزی

صغرا و کبرا در منطق دو مقدمه‌ی یک قضیه‌اند که از مقابله‌ی آن‌ها نتیجه‌ای به‌دست می‌آید. صغرا مقدمه‌ی اول و کبرا مقدمه‌ی دوم است.

- خان‌عمو به‌قدری صغراوکبرا چید که خودش هم موضوع اصلی را فراموش کرد.

- بسیار خوب، همه‌ی آنچه که تا حالا فرمودید، صغراوکبرای قضیه بود، حالا لطفا به اصل قضیه بپردازید. 

برای رسیدن به نتیجه‌ی موردنظر مقدمه‌چینی کردن

صغراوکبرا/ صغرا و کبرا چیدن